نامه منتشر نشده صادق هدایت و شرح محمد بهارلو
تصدقت گردم، ساعت 4 است در كافه نشستهام. هوا خفه، باراني، سرد، چراغها روشن است. يكي از رفقا كه تاكنون با او مشغول صحبتهاي صدتايكغاز بودم پا شد رفت بييارد [بيليارد] بازي بكند. تنها ماندم. به خيال نوشتن كاغذ افتادم. وقت را بايد گذراند. يك نفر تنلش كار ديگر از دستش ساخته نيست. روزها هم ميگذرد در كمال كثافت، البته ميدانم كه پول ايران، اين ملت فقير پريشان، چهقدر بيخود تلف ميشود و به خارجه ميرود كه در مقابل آن مخارج من تقريباً هيچ است ولي با وجود اين ميبينم بدون فايده، بدون مصرف وقت و پولي كه خرج ميكنم به حدر [هدر] ميرود...
متن کامل نامه به همراه شرح بهارلو با عنوان صراحت و شجاعت در شمار سجاياي هدايت بود
No comments:
Post a Comment