Tuesday, June 26, 2007

نويسندگي، سرنوشتِ من است

قسمتی از مصاحبه با رضا براهنی : ... ولي سوال من چيز ديگري است: آن رئاليسم سنت‌گرايانه چيست؟ اگر رئاليسم اين باشد كه من در شهر تبريز به دنيا آمده‌ام، در خانواده‌اي فقير و كارگر و بعد صاحب تحصيلات خاصي شده‌ام. زن گرفته‌ام، جدا شده‌ام، دوباره زن گرفته‌ام. دانشگاهي بوده‌ام.

چندين‌بار بازداشت و زنداني شده‌ام. سفر رفته‌ام، دنيا را ديده‌ام، كار كرده‌ام، پول درآورده‌ام، بي‌پولي شده‌ام، باپول و بي‌پولي سروكار داشته‌ام، تحت تعقيب بوده‌ام، اهل كانون بوده‌ام، اهل انجمن قلم بوده‌ام، به‌رغم اين همه آدم كه مي‌شناسم، دوستشان داشته‌ام، دوستم داشته‌اند، تنها بوده‌ام، پشت ميزم، با كاغذ و قلمي كتاب نوشته‌ام ‌بيش از 50 سال، و اين چيزها را نوشته‌ام، خيال كرده‌ام، اين آدم‌هاي بد و خوب و متوسط، درست و منحرف و چپ و راست را روي كاغذ ريخته‌ام، يك تاريخ قومي و تباري داشته‌ام و يك تاريخ ايراني و يك تاريخ اسلامي و در عين حال يك تاريخ جهاني و مجموع اينها همه از طريق دو زبان و 99 درصدش به زبان فارسي و يك‌درصدش به زبان انگليسي در اختيار ديگران گذاشته شده و من بر همه اينها خيال يك فرد، فقط يك فرد را افزوده‌ام، آن فرد، اسمش رضا بوده، به همين دليل هم آزاده خانم منم ‌هم بيب اوغلي منم، هم ‌شادان منم، هم اياز منم، هم منصور منم، هم محمود منم، هم كيميا منم و همه حوادث هم خود منم.
يك فرد، همان رضا، هم منتقد خود بوده، هم منتقد ديگران، هم خودزني كرده، هم ديگرزني. فقط يك هدف داشته‌ام، كه آن را بيش از هر نويسنده كشور خودم، در يك نويسنده كه هزاران فرسخ از كشورم فاصله داشته ديده‌ام، مردي كه هر سال بدون استثنا دو كتاب را مي‌خوانده، يكي عهد عتيق را و ديگري دن‌كيشوت را و مي‌خواسته عهد عتيق سرزمين خودش، يعني آمريكاي دور و بر رودخانه مي‌سي‌سي‌پي يا جنوب ايالات متحده آمريكا را بنويسد و اگر او نبود شايد نويسندگان آمريكاي‌جنوبي امروز نبودند و من هم به اين صورتي كه نويسنده شدم نبودم و اين واقعيت است

نظر سید علی صالحی در مورد رضا براهنی در قسمتی از مصاحبه اش با روزنامه شرق: شما مي توانيد- به معناي نسبي آن - يک «منتقد» به من نشان بدهيد؟ بعد از مهاجرت براهني به غربت، حقيقتاً منتقد شعر نداريم. نمي شود به کساني که کتابي را - با هر نيتي - معرفي مي کنند، منتقد گفت. متراژ اين نوع «معرفي ها» گاه چند سانتي متر و بعضي وقت ها چندين وجب روزنامه اي است. براي «اطلاع رساني» کار خوبي است.

قسمت‌های دیگری از مصاحبه علی صالحی:

«شعر زبان» تعابير و تعاريف مختلفي دارد، مثلاً شعرگفتار هم داراي زبانيت است و در عين حال شعرهاي زبان پريش با تابلوهاي مختلف را نيز «شعر زبان» مي گويند. تفاوت کجاست؟ تفاوت اين دو روش...؟

به هر شعر يا شبه شعري که در محدوده «کولاژ» کلمات بي دليل، خلاصه مي شود، نمي توان «شعر زبان پريش» گفت، بيشتر پريشاني زبان است. بارها هشدار داده ام، اعلام خطر کرده ام، که به جاي خلاقيت در «متافيزيک شعر» به قلع و قمع فيزيک شعر نپردازيد، جز سرخوردگي و افسوس و نوميدي، دستاوردي براي راوي آن نخواهد داشت. وقتي مسبب پريشاني زبان مي شويد، به جاي رسيدن به جادو و معجزه شعر، فقط به آموزش شيادي و شعبده بازي با کلمه خواهيد رسيد. خلاقيت در متافيزيک شعر، هنر معجزه آساي مولوي و حافظ و نيماي گرامي است، ما بايد اين ميراث ناميرا را دريابيم. سرکوب زبان و تازيانه بر کلمه زدن تحت فرمان «پريشاني» در نهايت به خلق مولودي مضحک مي انجامد که کسي آن را درنمي يابد، چنين آروغ هاي واژگاني تنها خوشايند کساني است که قيچي به دست منتظرند، کار مميزي را آسان مي کنند. وقتي که خلايق زبان شما را نمي فهمند، نتيجه اش با اعمال سانسور يکي است. کسي با هم سفرش به شهر غريبي وارد شد، عر و تيزي نثار کرد، مردم از او گريختند. فاعل اعظم گفت؛ شگفتا مردم اين ناحيه زبان مرا نمي فهمند. حالا حکايت نوعي شبه شعر در روزگار ماست.

شما با اين مسير و تجربه آن موافق نيستيد؟

من با هر مولود تازه اي در مقام «تجربه» موافقم، اما اعتقاد من به آزادي بيان به اين معنا نيست که دشنام دادن نااهل را به فرهنگ و مردم تاب آورم.

تعدادي از منتقدين بر اين باورند که شعرگفتار، به خصوص در «زبان» دچار تکرار مي شود، يعني شعرها در وجوهي شبيه هم مي شوند. واقعاً اين طور است؟

ما کار خود را مي کنيم و منتقدين هم راه خود را مي روند. قصد ندارم خود را در موضع دفاعي قرار دهم. من از مردم بسيار آموخته ام، منتقدين هم از همين مردم اند. در اين جهان چيزي براي «تکرار» وجود ندارد.

اگر از کلمه «تکرار» بگذريم، مي شود گفت که شعرگفتار در «خود» تکثير مي شود؟

«تکثير» را مي پذيرم. تکثير به معناي توليد دروني، مثل کهکشان ها که مرتب در حال تکثيرند. «تکثير» وجه خلاقه همه جريان ها و مکاتب موثر است. شيوه و راز «بقا» در هستي همين «تکثير» است

متن کامل مصاحبه با صالحی با عنوان : ما همه يک نفريم؛ شعر جهان

No comments: